اسفندیار ایرانپور فرزند احمد متولد ۱۳۱۷ متخلص به" عنایت "
1
گل سر شاخه به صد شور و نوا می رقصد
بلبل از شوق گل و بزم صفا می رقصد
هرطرف چون نگری گل به چمن خیمه زده
گل جدا سبزه جدا آب جدا می رقصد
وحش و طی جمله به صد عشوه میان گل ها
هر یکی مست می و جام بقا می رقصد
هدهد و کبک و کبوتر همگی مست گل اند
پر زنان اوج هوا سبزه قبا می رقصد
سوسن و مریم و مینا به چمن با نرگس
چون نسیم سحر و باد صبا می رقصد
ماهی سرخ دل اندر قفس سینه به خون
بهر آوردن خون در رگ ما می رقصد
در دهان چرب زبانی چو گل سرخ بهار
روز و شب عطر فشان بهر دعا می رقصد
بر سر سینی سبزه به میان سفره
هر عروسی به سر سبزه جدا می رقصد
با عنایت قلم از شوق چنین عید سعید
روی کاغذ به دو صد ناز و ادا می رقصد
2
ما را به جهان غیر علی راهگشا نیست
جز محضر او جای دگر نور و ضیاء نیست
شیدای علی چون شدی از اهل صفایی
غیر از در او جای دگر عشق و صفا نیست
بر درگه او هر گدا گشت چو شاه است
در کوی علی هرکه گدا هست گدا نیست
دیوانه ی مولا شدن از عقل سلیم است
عاقل مخوان آنکس که غل و بند به پا نیست
پا نه به طریقت که علی پیر و مراد است
پیری به جز از شاه نجف کارگشا نیست
رو گوشه نشین باش که در حلقه ی رندان
ذککر است و دعا مهر و وفا کار خطا نیست
یک عمر عنایت همه جا پرسه زد و گفت
غیر از در میخانه دری شور و نوا نیست
3
خوشبو شده عالم ز گل روی محمد
هر جا نگری گل به چمن گشته هویدا
بگرفته صفا گل ز گل روی محمد
بلبل به نوا آمده از عشق گل سرخ
چون عطر گل سرخ بود بوی محمد
این نیست عجب گر بشد آتشکده خاموش
خورشید عیان شد ز سر کوی محمد
شاهان اگر از تخت فتادند به زیرش
یعنی که شده غرق به دریای محمد
دریای علوم آمد و دریاچه بخشکید
سرچشمه ی آب است کف پای محمد
ایوان بلند گشت دونیم در شب میلاد
آورده پیام از رخ دلجوی محمد
زنجیر اگر پاره شده دادرس آمد
از بهر عدالت مرو جز سوی محمد
ما را نبود غیر نبی رهبر و ناجی
عدل است و عدالت به جهان خوی محمد
گردید عنایت ز سر شوق ثناخوان
بردرگه آن خالق یکتای محمد
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.